میخواهیم کمی بیشتر با مدل تصمیمگیری یا حل مسئلهی سطل زبالهای (Garbage Can Model) آشنا شویم. این مدل توسط مایکل کوهن، جیمز مارچ و ژوهان اولسن در سال ۱۹۷۲ معرفی شده.
این افراد در مقاله خود ابتدا وجههای از سازمانها را معرفی میکنند که اسم آن را «آنارشیهای سازمانیافته: Organized Anarchies» میگذارند. سازمان از این منظر پدیدهای هست که سه ویژگی اساسی دارد:
۱- در سازمان ترجیحات مشکلزا ( problematic preferences) وجود دارد. به این معنا که مشخص نیست اولویتهای اهداف و افراد تصمیمگیر چه هست. راهحلهای از پیش تعیینشده و مشخص وجود ندارد و راهحلها باید از دل عملیات و اجرا استخراج شوند.
۲- فناوری حل مسئله در سازمان ناواضح است (unclear technology). فناوری سازمانی در ادبیات مدیریت به این معناست که چطور دادهها در سازمان به ستاده تبدیل میشوند. وقتی میگوییم فناوری حل مسئله مشخص نیست یعنی روابط علت و معمولی حل مسئله در سازمان مشخص نیست و معلوم نیست اقدامات و فعالیتهای مختلف در نهایت چطور به خروجی منتهی میشوند.
۳- و سومین ویژگی این آنارشیهای سازماندهیشده، مشارکت سیال افراد در فرایندهای حل مسئله است (fluid participation). یعنی اینکه دغدغهی افراد سازمان برای حل مسئله متفاوت است. این باعث میشود که بعضیها کمتر درگیر مسائل شوند و بعضیها بیشتر، بعضیها متعهدتر باشند و بعضیها در قسمتهایی دخالت کرده و از فرایند حلس مسئله بیرون بروند.
برای اینکه در این آنارشی سازماندهیشده تصمیمی گرفته شود، باید چهار موضوع دست به دست هم داده و در موقعیت مناسب کنار هم قرار بگیرند.
اول از همه باید مسئلهای (Problem) وجود داشته باشد. این مسئلهها میتوانند موضوعات خیلی کوچک یا دغدغههای کلان سازمانی باشند.
دوم اینکه همیشه راهحلهایی (Solutions) در سازمان وجود دارند. نکتهی جالب این است که وجود این راهحلها مستقل از وجود مشکل و مسئله در سازمان هست. هوش مصنوعی مثالی خوب از این موضوه است؛ راهحلی که میتوان آن را برای هر موضوع در سازمان پیشنهاد داد.
سوم اینکه باید فردی (Participant) وجود داشته باشد که انگیزهی ورود به بازی حل مسئله را داشته باشد. این فرد میتواند منافع، سطح درگیری و رویکرد خاص خود به حل مسئله را داشته باشد. نکتهی مهم این است که این فرد آنقدر انگیزه دارد که وارد گود شود و خود را خاکی کند.
و مورد چهارم هم این که فرصتی برای حل مسئله (Choice Opportunities) باید وجود داشته باشد. فرصتی که در نهایت باید برای آن موضوع تصمیمگیری انجام شود و موضوع جلب توجه کند.
وقتی همهی موارد بالا در کنار هم قرار بگیرند، برای موضوع تصمیمی گرفته میشود. یعنی مسئلهای وجود دارد، فردی انگیزه دارد که آن مسئله را حل کند، برای آن مسئله راهحلهایی وجود دارد (یا افراد فکر میکنند راهحلهایی وجود دارد) و آخر هم اینکه نیروهای سازماندهندهی آنارشی به این نتیجه برسند که باید دربارهی این موضوع تصمیمی گرفته شود و نباید به آن بیتوجهی کرد.