آقای سعدی

گلستان؛ در تاثیر تربیت

اولین مطلب از این سری را به شیخ اجل، آقای سعدی، اختصاص میدم. این پست با توجه به داستان جدال سعدی با مدعی در بیان توانگری و درویشی از کتاب گلستان و باب “در تاثیر تربیت” نوشته شده. داستان اینطور شروع میشه که سعدی میبینه یکی از درویشان در محفلی درباره‌ی رذایل توانگران صحبت میکنه: [درویش] سخن بدین‌جا رسانید که درویش را دست قدرت بسته است و توانگر را پای ارادت شکسته.

سعدی بنا به این دلیل که خود را «پرورده‌ی نعمت بزرگان» می‌داند، از این سخن برآشفته می‌شود و شروع به مناظره با درویش می‌کند و فضایل ثروتمندان و توانگران را برمی‌شمارد که من از محتوای داستان، این سه فضیلت از نظر سعدی برای ثروتمندان را برداشت کرده‌ام:

۱- توانگران به فقرا کمک می‌کنند و دستگیر آن‌ها هستند. سعدی می‌گوید: توانگران دخلِ مسکینان‌اند و ذخیره‌ی گوشه‌نشینان و مقصد زائران و کهف مسافران و محتمل بار گران، بهر راحت دگران. دست تناول آنگه به طعام برند که مُتَعَلِّقان و زیردستان بخورند و فُضله‌ی مکارم ایشان به ارامل (مردان و زنان بیوه) و پیران و اقارب و جیران رسیده.

✦✦

۲- توانگران در عبادت خود، خلوص نیت بیشتری دارند. سعدی می‌گوید: قوت طاعت در لقمه‌ی لطیف است و صحت عبادت در کسوت نظیف، پیداست که از معده‌ی خالی چه قوت آید وز دست تهی چه مروت وز پای تشنه چه سیر آید و از دست گرسنه چه خیر.  فراغت با فاقه نپیوندد و جمعیت در تنگ‌دستی صورت نبندد. یکی تحرمه‌ی عشا بسته و یکی منتظرِ عشا نشسته (یکی برای نماز عشا آماده می‌شود و دیگری منتظر شام است). هرگز این بدان کی ماند؟… پس عبادت اینان به قبول، اولی‌تر است که جمع‌اند و حاضر، نه پریشان و پراکنده‌خاطر.

✦✦✦

۳- و در نهایت به نظرم سعدی شدیدترین ادعاهای مانیفست خود درباره‌ی فقرا و درویشان را بیان می‌دارد که فقیران و تنگدستان بیشتر در معرض گناه هستند. او می‌گوید: درویش بی‌معرفت نیارامد تا فقرش به کفر انجامد… هر کجا سختی‌کشیده‌ای تلخی‌دیده‌ای را بینی، خود را به شَرَه (حرص و طمع) در کارهای مخوف اندازد و از توابع آن نپرهیزد و از عقوبت ایزد نهراسد و حلال از حرام نشناسد… اما صاحب دنیا به عین عنایت حق ملحوظ است و به حلال از حرام محفوظ… اغلب تهی‌دستان دامن عصمت به معصیت آلایند و گرسنگان نان ربایند… چه مایه مستوران به علت درویشی در عین فساد افتاده‌اند و عرض گرامی به باد زشت‌نامی بر داده.در نهایت این که کارشان به دعوای فیزیکی می‌کشد و مجبور می‌شوند نزد قاضی روند. قاضی هم نظر خود را می‌دهد و این دو مصالحه می‌کنند.

میتونید داستان کامل رو در گنجور بخونید. هم‌چنین اگر با خوندن این داستان از سعدی احساس می‌کنید که فضای سرمایه‌داری خیلی بر شما غالب شده، میتونید نظرات آقای کارل مارکس از سری کار و پول رو بخونید.

قصاید

از قصیده‌ی شماره‌ی ۱۲ شیخ اجل، حضرت آقای سعدی. البته منظور ایشان از کار، رنج و گنج با توجه به مضمون قصیده احتمالا چیز دیگری بوده و من مصادره به مطلوب می‌کنم.

نابرده رنج گنج میسر نمی‌شود
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد

هر کو عمل نکرد و عنایت امید داشت
دانه نکاشت ابله و دخل انتظار کرد

دیدگاهتان را بنویسید